معنی پل قشلاق

لغت نامه دهخدا

قشلاق پل

قشلاق پل. [ق ِ پ ُ] (اِخ) دهی از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری سقز و کنار رودخانه ٔ جغتو است. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنه ٔ آن 120 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوبات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


قشلاق

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) دهی از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع در 4 هزارگزی خاور قشلاق این ده در دامنه قرار گرفته و سردسیری است. سکنه ٔ آن 100 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ قشلاق و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) نام محلی از معبر راه آهن طهران و بندرشاه. فاصله اش تا طهران 1145 گز است. (یادداشت مؤلف).

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) نام محلی کنار راه طهران به سمنان میان حسین آباد و حاجی آباد در 107700 گزی طهران. (یادداشت مؤلف).

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) دهی از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 28500 گزی جنوب ورزقان و 8500 گزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه ٔ آن 432 تن است. آب آن از رودخانه ٔ سهند و چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در دو محل به فاصله ٔ 2500 گز به نام قشلاق بالا و پایین مشهور است. سکنه ٔ قشلاق پایین 222 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) نام محلی کنار راه سنندج و صلواه آباد در 3900 گزی سنندج. (یادداشت مؤلف).

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) نام محلی کنار جاده ٔ طهران و قزوین در 101800 گزی طهران میان آبیک و کونده. (یادداشت مؤلف).

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) نام محلی کنار راه مشهد به باجگیران میان امام قلی و شاخه در 202930 گزی مشهد. (یادداشت مؤلف).

قشلاق.[ق ِ] (اِخ) نام محلی کنار راه سقز به بانه میان سقز و تموغه در 11000 گزی سقز. (از یادداشت مؤلف).

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) نام محلی کنار راه کرمانشاه به نوسود میان باغ خلیفه و گردنه ٔکریوه، در 110000 گزی کرمانشاه. (یادداشت مؤلف).

قشلاق. [ق ِ] (اِخ) دهی از دهستان «کنار رودخانه ٔ» شهرستان گلپایگان است. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنه ٔ آن 79 تن می باشد. این ده در 6 هزارگزی شمال گلپایگان و 2 هزارگزی خاور شوسه ٔ گلپایگان به خمین واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

قشلاق. [ق ِ] (ترکی - مغولی، اِ) جاهای گرم که زمستان در آن به سر برند، و آن را به عربی مشتاه خوانند. و ییلاق ضدقشلاق است. (آنندراج از غیاث اللغات و فرهنگ وصاف).

حل جدول

پل قشلاق

از آثار تاریخی سنندج

فرهنگ فارسی هوشیار

قشلاق

(اسم) محلی دارای هوای نسبتا گرم که زمستان را در آنجا گذراند گرمسیر گرمسار مقابل ییلاق: شهزاده غازان از قشلاق مرو مراجعت فرموده بود. جمع: قشلاقات. جاهای گرم که زمستان در آن بسر برند، گرمسیر، ضد ییلاق

معادل ابجد

پل قشلاق

563

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری